پیچیده اما ساده مثل بارون

ساخت وبلاگ
به نام خداپیام تبریک به فضه داده بودم پاسخ نداده بود وعجیب بود پیام دادم خوبید؟ و زنگ زد کمی سرماخورده بود؛ تشکر کرد؛ احوال پرس خودش وهمسرش هم شدم وآرزوی برکات وسلامتی برایش دارم- شاهین دوست ابوذر هم پیام گذاشته واحوال پرسی کرده بود که تشکر کردم- متنی با عکسی تحت عنوان غمگین ترین عکس جنگ در یک کانال تلگرامی بنام بام های کاهگلی خواندم که آقای قاسم خرمی نوشته بود؛ خیلی خیلی متاثرم کرد؛ در مورد تنهایی همسران شهدا وبرای دیگر دوستان هم فرستادم وتقریبا همه متاثر شدند؛ در سالهای جنگ وپسا جنگ این گونه امور را دیده بودم اما خواندن این روایت سخت مرا بهم ریخت؛ تبعات جنگ عجیب وغریب است گاه حتی پس از چند نسل ادامه دارد- جمشید برای پیگیری شرکت واشخاص سوال کرد اما عجیب است راهکاری که داده بودم را گویا دنبال نکرده اند تا الان- طاووس برای نحوه پیگیری پرونده اش گفت که بیاید برود دیوان؛ گفتم به افسانه گفته ام وراه پیگیری سیستمی را هم؛ ظاهرا خبر نداشت- عینک خواهرم که بنا بود امروز آماده شود مهیا نبود وبنا شد شنبه پیگیری شود- یکی از دوستان که مدتی قبل در مورد نزاع دسته جمعی مشورتی کرده بود وگفتم سوابق آن را برایم بفرستد ونفرستاده بود؛ تماس واز تایید حکم در دادگاه تجدید نظر خبر داد ودر پی چاره بود! وتازه فهمیدم برادران خودش بوده اند که خجالت کشیده بگوید وچه اشتباه بزرگی!؛ توصیه کردم به دیوان عالی استدعای اعاده دادرسی کنند وامیدوارم راهی مهیا شود برای کمک به آنها- جابر هم احوال پرسی کرد و پیگیر شخصی بود که ادعا داشت بازداشت بوده و... که من چنین خبری نشنیده بودم وعجیب است کارهایش - آرمان وامین ومادرشان میهمان ایران بودند در لواسان به نهار؛ تصویری هم با آمین که نزد من بود صحبت کردند وبعد هم که خانه آ پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 15:20

به نام خداغروب خواهران برای خرید به مرکزی رفته بودند که کارت های بانکی را جا گذاشته بودیم و امین لطف کرد با اینکه موتورش را که یک هو خراب شده بود و تازه تعمیر کرده بود رفت گرفت وبرایمان در مرکز خرید آورد؛ متوجه حالتی زیبا در چانه آمین شد وگفت وخیلی برایم جالب بود من تا الان متوجه نشده بودم!!! -میهمان ها شب هم خانه علی رفتند ومقداری هم خرید داشتند که آنهارا بردم تهیه کردند وقرار بود امروز بچه ها به خانه خاله بروندکه خاله هم خانه دخترش بود وبه بعد موکول شد؛ میعاد هم تازه زایمان کرده ونیازمند استراحت است وباید مراعات شود- یکی از دوستان در مورد دادگاهش گفت که مجددا بزودی تشکیل میشود ومن جزییات آن را هم نمیدانم- یکی از دوستان برای کمک به موسسه خیریه ای که دارند برای دانش آموزان گفت که به یکی از دوستان توصیه کردم- شهره برای بردن سگ یکی از بستگان با خودش به خارج از کشور وممنوعیت جدیدی که وضع شده گفت وتوصیه کردم از شاهین زاد مشورت بگیرند- الکس هم احوال پرسی کرد وخوشحالم که سر خانه وزندگی اش است- ناعم در مورد نحوه تشکیل کمیسیون پزشکی قانونی سوال داشت که من اطلاعاتی نداشتم ونخواستم هم دخالت ویا پیگیری کنم- نیمه شب مواجه با قطعی آنتن گوشی آیفون شدم که امیدوارم طبق رویه گذشته فردا هم حل شود؛ داستانی شده است این قطع ووصل ها- فواد پسر مرحوم آلبودویرج تماس واحوال پرسی کرد؛ خیلی از توجهش تشکر کردم وخوشحال شدم؛ روح پدرش شاد ان شاالله- نصرالله تماس واحوال پرسی کرد- حسین آخر شب آمده بود وپیام داد که برایم میگو آورده و رفتم گرفتم وسری هم زدم؛ خانه کوچکی اجاره کرده روزانه وهرچه تعارف کردم بیاید خانه ما نیامد- ابوالفضل حرم رضوی بود ونایب الزیاره؛ زیارت قبولی گفتم- به عمران تاکید مجدد کردم برای پرد پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 15:20

به نام خداسالاری تماس واحوال پرسی کرد ودر مورد یک شخصی گفت که نیازمند توصیه بود- عمران اطلاع داد که رفته دو قسط پرداخت کرده از ۵ قسط معوق؛ شکر خدا وامیدوارم معوقات به روز برسد که البته خودش بسیار مشکل دارد ودرک میکنم- فیروزه همسایه قدیمی مجددا برای دخترش تماس وپیام داد وپیگیری که گفتم من واقعا آشنایی ندارم وآنها ضوابط مخصوص به خودشان را دارند ولی دخترش متنی نوشت وبرایش ویرایش کردم که بفرستد وامیدوارم توجه شود- امیری تماس و این بار از درخواست برای عزل وکیلی که گرفته بود گفت!! علت هم بررسی کرده که احتمالا آنجا زمین های منابع طبیعی است و بنا هست فردا نظر دهند ومثل خودش بزه دیدگان بیشتری را هم دیده است؛ عجیب است واقعا این حجم از بهم ریختگی او؛ امیدوارم مشکلش حل شود- حسین امروز چند بار تماس گرفت و درگیر پزشکان خودش بود که وقت گرفته وفردا هم نوبت چشم پزشکی دارد؛ بنا شد اگر وقت کنیم وهماهنگی؛ سری هم به محسن بزنیم؛ برای خانم او هم از دکتر ثابتی وقت گرفتم که بروند برای ویزیت- شهره از پیگیری هایش از دفتر شاهین زاد گفت که برای خودش منفی بوده وبرای یکی از بستگان هم بنا شده بررسی بیشتری کنند- پاسخ سوال کفولی هم از دانشگاه علوم پزشکی آمد که برایش فرستادم که با این وضع شرایط انتقال ندارد- برادر خانم ساجدی از پیگیری اش برای درخواست خودشان از فولاد گفت که بنا شده پاسخ آنها را کتبی بدهند- نجفی دوست جاوید از ارجاع پرونده استدعای اعاده دادرسی اش گفت که به شعبه مشهور به مستقلی رفته وامیدوارم توجه لازم به استدعای او بشود- جعفر زاده تصویر نامه شان را فرستاد که تحویل داده اند بانک مرکزی وامیدوارم به تجدید نظر خواهی پدرش رسیدگی دقیق بشود- مرتضی همسایه مان از نحوه شکایت محتمل از صاحب خانه شان که پدرش پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 15:20

به نام خداخواستم خانواده شهیری را دعوت کنم که در حال درمان وچکاب بودند وعصر هم با خانواده خودشان که به بعد موکول شد- خواستم خانواده مقیم را هم دعوت کنم که فریده گفت شب عازم است ونشد اورا ببینم ومتاثر شدم- خانم مهندس گفت امروز بازدید آمده اند وامیدوارم که مشکلاتشان حل شود ودر فضای مجازی هم دیدم خوشحال شدم- از پسر حسن سازگار برای سربازی پرسیدم که اقدام خاصی نکرده بود- الی از انجام آزمایشات در بیمارستان برای خودش گفت- وکیل اطلاع داد که وقت رسیدگی دادگاه تجدید نظر که مواجه با تعطیل رسمی بود تجدید وبرای آبان تعیین شده برای امینی فرستادم- برای خجسته فر هم که برای املاک همسرش گفته بود با یکی از وکلا مشورت کردم بنا شد عصر بروند که آماده بودند وبه فرصت دیگری موکول شد- سینا برادر همسر ساجدی از پیگیری هایش در فولاد گفت- شکوهمند از فوت دکتر گاورسی گفت که وصف اورا شنیده بودم و مشهور به مرتبط با اجنه بود و فرصت نکردم دیدن او بروم تا صحت وسقم آن را بررسی کنم؛ کاش دیده بودم او را- از رحمتی پیگیری دوستانش شدم که خبر دقیقی نداشت- از علی ثبتی هم پیگیری شدم که مشکلش در سامانه حل نشده اما دستی انجام شده بود؛ بنا شد که وقت داشته باشم وداشته باشد اورا ببینم؛ سالهاست اورا ندیده ام- مقداری از اقساط وبدهی ها وبه حساب وکتاب هایم نظم دادم وخرسند شدم- برای تاجری سیم کارت هایش را گرفتم و آمد سری زد واز مشکلات خودش ودامی که در آن افتاده گفت؛ متاثر شدم- نیرومندی احوال پرسی کرد وخبر از بازداشت ملکان گفت؛ متاثر شدم؛ بارفتارهایی که دیده بودم این سرنوشت عجیب نبود- تولد مطوری را تبریک گفتم؛ در رستورانی که کار میکند برایش تولد گرفته بودند که خوشحال شدم ؛ اگر شد اورا هم ببینم پس از مدتها- خسرو تماس وساعتی احوال پ پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 13:24

به نام خدااتفاقی دیدم آرمان دفتری دارد وروزانه برنامه هایش را می نویسد و تمام میشود خط میزند وخاطرات هم می نویسد؛ خیلی خوشحال شدم او از الان این چنین عمل کند بسیار موفق خواهد بود-آیینه ماشین شکسته یکی از منسوبینم را به همراه بخشی از سپر ماشین که کمی خراش داشت بردم و پولیش کردم ودرست شد؛ قیمت ها البته با تخفیف از اندک زمانی قبل تر افزایش یافته بود در موارد دیگری هم اینگونه است وما همچنان روزانه تماشاگر بی پناه تورم ایم!- یکی از دوستان آخر شب با وجود خستگی ام واتس آپی مشورت برای ارائه دادخواست اعاده دادرسی داشت واشکالاتی شکلی داشت که راهنمایی کردم- جعفری دوست جوانم اطلاع داد در کمیسیون پزشکی بالاخره معاف دائم شده؛ خوشحال بود من هم خوشحال شدم از پیگیری هایش که به نتیجه رسید؛ گفتم نامه را به دادگاه نظامی ببرد تا دوماه دیگر که مرخصی داده اند وبرود صورت جلسه را از بهداری ارتش بگیرد- مهدی زمانی در مورد دادخواست یکی از دوستان گفت که بنا شد مدارک را بفرستد من ببینم که نفرستاد-در اخبار فضای مجازی مطلع شدم که قاتلان اکبر لیموچی که در ایذه به قتل رسیده بود در اصفهان دستگیر شده اند واطلاعات بیشتری نداده بودند؛ بسیار پر ابهام است این موضوع- لادن برای نامه دخترش اطلاع داد که پست کرده اند وامیدوارم توجه شود- رضا داماد حسین هم از پیگیری هایش برای گزینش گفت که خودش هم مستاصل مانده چرا پاسخ نمیدهند؟- از پیمان پسر نوری سوال کردم وگفت وکیل اعتراض کرده و باز طبق معمول اطلاعی نداده ودر این صورت من چه باید بکنم؟وچه مشورتی دارد؟- زن مرحوم سید رضا اطلاع داد که نسیم دخترش با پسر برادرش نامزد شده؛ خوشحال شدم وتبریک گفتم؛ جای سید رضا خالی است؛ روحش شاد- احوال پرس دانشجو شدم وخوشحال شدم مدتی است اورا هم ن پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 13:24

به نام خداصبح خواهران آمدند وامیدوارم درمان هم به نحو شایسته انجام شود که فردا میرود وتا جلسه بعدی هم سوال کنیم- یکی از منسوبینم هم از دکتر وقت گرفته که برود که دکتر را هم چند سالی است ندیده ام وامیدوارم مجال شود بروم زیارت کنم- نوری برای پرونده های پیمان گفت وبنا شد سوابق آن را بفرستد من ببینم که نفرستادند- شنیدم که حال پدرم خوب نبوده؛ ناراحت بودم تا آخر شب که شوهر خواهرم عکس فرستاد واز انجام آزمایشات گفت که خوب بوده وپرستار سابقش هم دچار مشکل شده گویا وشاید به او وابسته بوده؛ سایه اش مستدام ان شاالله- تاجری از صبح پیگیر کارها ووسایل هایش بود که در رجایی شهر مانده وبالاخره گفتند به او اطلاع میدهند پیدا شود- احمد تماس واحوال پرسی کرد وگفت مشکل ارشدیت حل شده واحتمالا تا آخر سال ارتقای او هم انجام میشود؛ خوشحال شدم وبرایش موفقیت آرزو دارم- سالار تماس واحوال پرسی کرد تشکر کردم از لطفش مسافرت بود- احمد زاده ونیرومندی هم جداگانه تماس گرفتند واحوال پرسی واز کارهایشان گفتند- از دکتر حسین برای نتیجه کار امیرمحمود پرسیدم که گفت حل شده ولی هنوز کارت معافیت نرسیده- حسین دنبال مدارک برای محسن بود که انجام داد- زینب از وصول ابلاغیه ای که برایش آمده گفت ورمزها را فرستاد ودیدم وبرایش فرستادم - باستان در حرم رضوی بود ودنبال راهی برای تهیه بلیط برای تهیه غذای حضرتی بود- شکوه که برای تکمیل نقایص دادگاه تجدید نظر رفته بود برای سیم کارت از پرداخت نقصی هزینه ها گفت وتجدید نظر خواه هم باید گویا مبلغی پرداخت کند- از نجفی زاده برای کد رهگیری شکایتشان در سامانه ۱۹۵ سوال کردم که یادش رفته بود اطلاع دهد برای اخلال در آنتن دهی در محدوده خانه شان- فاضل اطلاع داد که خانوادگی تا اردبیل میروند وشاید اینجا ه پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 13:24

به نام خدابرای امیدم در سالروز تولدشمی‌توانی در زندگی عاشق افراد زیادی شوی؛ عاشق افرادی که برایت مناسب‌اند یا مناسب نیستند. -می‌توانی به‌ شیوه‌های سالم و ناسالم عاشق شوی. چه در جوانی یا در پیری .عشق منحصر‌به‌فرد وخاص نیست؛ کمیاب هم نیست؛ اما عزت‌نفس این‌گونه است، و همچنین شأن و توانایی‌ ات در اعتماد کردن. به‌طور بالقوه در طول زندگی‌ ات، ممکن است عشق‌های زیادی داشته باشی؛ اما وقتی عزت‌نفس، شأن، یا توانایی‌ ات در اعتماد کردن را از دست می‌دهی، به‌دست‌آوردن مجدد آن‌ها کار بسیار دشواری است. عشق تجربه‌ای فوق‌العاده است ویکی از بزرگترین تجاربی که زندگی به ما تقدیم می‌کند و چیزی است که همه باید آرزوی احساس‌ کردن آن و لذت‌ بردن از آن‌ را داشته باشیم؛ اما مانند هر تجربه‌ی دیگری، ممکن است سالم یا ناسالم باشد ومانند هر تجربه‌ی دیگر، نباید اجازه بدهیم هویت‌‌مان یا اهداف زندگی‌مان را تعریف کند.و نابودمان کند. نباید هویت و ارزش خودمان را قربانی‌اش کنیم؛ چون وقتی این‌کار را بکنیم، هم عشق را از دست می‌دهیم و هم خودمان را. در زندگی، به چیزهایی بیشتر از عشق نیاز داری. عشق عالی است و ضروری و زیبا؛ اما کافی نیست.تولدت بر همه ی ما مبارک باد. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 13:35

به نام خداقیمت گوشت ها را از دوستم که در شهرستان است پرسیدم واز دوستم که در تهران و هردو گران شده؛ عجیب است- طوبی گفت شیراز است ودر حال رفتن به شهر خودشان است- نیرومندی برای پرونده اش تماس گرفت و برایش چک کردم- مهدی زمانی برای استاتوس های بنیادی گفت- آمین برای امید کادو آورد که خودش نبود وآخر شب او را دیدم؛ با آمین سرگرم بودیم وآخرین شماره را شانسی گرفته بود و با عمه اش صحبت کرد؛ جالب بود- صاحب خانه برای تمدید قرارداد تماس وبالاخره با مساعدت ایشان توافق نهایی کردیم وامیدوارم شامل برکات باشد- خانم شهیری مدارک پرونده اش را فرستاد قرار شد پیگیری کنم- حسین برای اپل آیدی گوشی اش نزد مغازه رفته بود تماس ومشورت کرد؛ جالب است تازه متوجه شدم خطی که اخیرا خریده قبلا متعلق به یکی از دوستان دیگر بوده که دنیا چقدر کوچک است وتلفنی به او هم زنگ زدم گفتم جالب بود- صبری تماس واحوال پرسی کرد وسوال داشت طبق معمول- تولد شراره یادم نبود که ۱۲ مرداد بوده وعجیب است با اینکه یادداشت کرده بودم اما یادم رفته بود پیام بدهم که با تاخیر پیام دادم -طوسی برای تسویه نهایی کامل بدهی های معوقش گفت ومشورت کرد. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 13:35

به نام خداسیل و زمین لرزه در جایی که آمده که احوال الی ومادرش را پرسیدم که گفتند نزدیک آنها نبوده شکر خدا- سالروز درگذشت حسن طحان بود که دخترش استاتوس گذاشته بود؛ یاد آن همسایه قدیمی را گرامی میدارم؛ دخترش همچنین برای درمان دندان پزشکی پسرش سوال کرد که دکتری که آرمان میرود را معرفی کردم- از جعفری برای کولرهای رو میزی سوال کردم که دوتا سفارش داده بودم به آخرهفته مجددا موکول شد ونداشت موجودی- از موتور فروشی که میشناختم قیمت موتور سوال کردم که امید وامین میگفتند وفعلا در توان نبود تهیه یا تبدیل موتور فعلی- شکوه از اخطار شعبه برای هزینه حق الوکاله سیم کارت گفت که ده روز وقت تکمیل دارد- هوشیار اطلاع داد به مکان قبلی دندان پزشکی خود میرود- دامادِ دیانا هم برای استخدام ونحوه جذب در بخش خصوصی گفت- خانم مهندس تماس وبرای مشکلی که برای یکی از همکارانش پیش آمده مشورت کرد؛ متاثر شدم وراهنمایی هایی کردم- زمانی در خصوص نحوه استعلام سردفتر ودفتریار سوال کرد- آذر تماس ودر مورد دخترش گفت ومشکلاتی که با او دارند؛ متعجب ومتاثر شدم- خسرو آمد سری زد وهمچنان در همان اوهام بود؛ بنظرم آمد همه پیامک های او را که باعث این همه اوهام است پاک کنم وبسیار ناراحت شد اما تاثیر زیادی نداشت؛ تلفن خجسته فر را گرفت وبا او پس از سالها صحبت کردم؛ خوشحال شد وشدم واگرشد او را ببینم- یاوری سوالی در خصوص نحوه شکایت از دادیاران ناظر سوال کرد که گفتم اگر وصف جزایی دارد باید به دادسرای کارکنان دولت واگر غیر آن باشد به معاون بازرسی دادگستری کل استان مربوطه مراجعه کند- وکیل محترم اطلاع داد که مدارک جامانده همسر ساجدی را به برادر او تحویل داده وخود ایشان هم همین را گفت- امینی نامه شهرداری را فرستاد برای پایان کار که امیدوارم پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 13:35

به نام خدااسدالله از تنش و درگیری در شهرشان گفت که من خبر نداشتم گویا اختلافات طایفه ای است؛ کاش در شهرها وروستاهای این گونه این همه اختلاف که موجب پس رفت آن منطقه هست نباشیم- امید اطلاع داد برای اخذ خسارت به بیمه مراجعه کرده ومتوجه شده با وجود اینکه ما حق بیمه را نقدی پرداخت کرده ایم اما کارگزار بیمه آن را قسطی پرداخت کرده ومعوق هم دارد که نوعی خیانت در امانت واعتماد است؛ وبخشی از خسارت را نداده اند؛ از این کار متاثر شدم- لادن برای کار دخترش که پاسخ او را دفتر نماینده نمیدهد گفت و توصیه کردم در سایت نماینده مربوطه درخواست خود را ثبت کند- عباسپور از نحوه وپیش بینی مدیریت فعلی بانکشان گفت وامیدوار بود شایسته سالاری حاکم شود- شکوه در مورد پرونده ای برای عفو ونحوه پیگیری مجدد سوال کرد- در سامانه انتشار وآزادی اطلاعات؛ شهرداری پاسخ سوالم برای پایان کار شهرک موضوع شکایت پدرم را داد که برای وکلا فرستادم وامیدوارم به روال برسد این پرونده؛ شکایت کیفری وکیل پدرم از متصرف فعلی هم به دادیاری ارجاع شده که امیدوارم به جایی برسد- یکی از دوستان در شهری که بودم با توجه به بیماری اش در مورد نحوه بازنشستگی سوال ومشورت کرد- طوبی وسوسی هم با خانواده جداگانه رفتند؛ چند روزی عادت به آنها کرده بودیم- امیری از وصول اظهار نامه برایش توسط داور گفت که باید برود وامیدوارم به راهی برسد وسر انجامی- امینی تماس گرفت واز مخالفت دادستان با آزادی خود با پابند گفت؛ متاثر شدم- احوال پرس خواهرهایم شدم که همگی با خواهر زاده هایم بیرون بودند- یکی از دوستان از نگرانی برای اعتراض خودش گفت ورجوع به کارشناسان ۵ نفره- احوال علی وهمسرش را هم تلفنی پرسیدم- محسن هم با عمه اش رفت برای اخذ تسهیلات اقدام کرد وضامن او شدیم که پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 12:29

به نام خدادر حال وهوای سالروز درگذشت برادرم به سال قمری بودم وهنوز اندوه روزی که رسیدم ولی دیدنش نتوانستم بروم واو بیمارستان رفت وناگهان خواهرم اطلاع داد که در بیمارستان است وفوت کرده و از سویی مادرم که میهمان ماهست را سربه سر میگذاشتم که یادش نیافتد وبرای عمل اخیر گریه نکند که دچار مشکل شود که ناگهان ایمانِ نورالدین پیام داد که سید محمد که مدتی بود در منزل بستری وسکته کرده بود وبسیار مایل بودم که به عیادت او بروم ونشد دارفانی را وداع گفته؛ تلفنی به سید مهدی وبستگان دیگرهم اطلاع دادم وتسلیت هم گفتم و تا آخرشب هم درگیر تهیه بلیط برای نسرین وایمان بودم والبته نگار تا تصمیم بگیرد بلیط تمام شد و بعد هم که جای دیگری باز شد با ماشین حرکت کرده بودند ودر مسیر بودند؛ با خاله هم صحبت کردم که درگیر بارداری وروزهای وضع حمل میعاد است واحتمالا به بعد از تعطیلات موکول میشود؛ اما ناگهان مادرم به من آخر شب تندی کرد وناراحت بود که وقتی سید محمد و دیگرانی از خانواده اش در قضیه درگذشت مسعود تسلیت نگفته اند مراسم که فردا هست نمی رود وچرا من هم میروم؟ چقدر جدی وعقلانی بود این ناراحتی؟نمیدانم اما بهرحال من بحثی هم نکردم واز رفتن به مراسم تدفین منصرف شدم؛ تا بعد چه پیش آید؛ عصر هم در مورد علی اصرار ها داشت که چرا من کاری برای او نکرده ام؟ توضیح دادم که راهی که او رفته راه کاملا اشتباهی بوده وآنهم توسط برادردیگرمان واینها نتیجه عکس دارد وبعد هم وقتی گفتم پاسخ سوالات کارشناس را بدهد تا مشورت کنم گفت وکیل گرفته است ودیگر در راهی کارگر وکارفرمایی رفت؛ من چه میتوانم بکنم؟ در مورد عمل چشم خودش هم استرس فراوان دارد وبا دکتر هم مشورت کردم گفت اشکال ندارد یک ماه بعد انجام دهد وخواهرم هم به گونه دیگری استرس د پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 12:29

به نام خدا خداوند رحمت کند مرحوم سید محمد را که روز تاسوعا فوت کرد وامروز هم روز عاشورا به خاک سپرده شد؛ من البته کلی شرمنده شدم که نتوانستم در مراسم شرکت کنم؛ برای ایمان ودوخواهرانش هم بلیط هواپیما گرفتم وشب رفتند وخاله و شوهر خاله هم با ماشین برگشتند وسعادت دیدن آنها را هم نداشتم- عصر برای عیادت شهرام رفتیم و سری هم به مادر همسرش زدیم که شکر خدا بهتر بود- مددزاده تماس واحوال پرسی کرد وبرای خانواده اش هم گوشی خریده بود بالاخره؛ وقتی ارزان بود گفتم بگیر که گوش نکرد والان با افزایش قیمت تهیه کرد- یکی از دوستان که سرش کلاهی رفته پیام داد که قصد خودکشی دارد و بارها خودش را سرزنش میکند و.. اول تصور نکردم جدی است ولی بااحتمال ضعیف هم تماس گرفتم دیدم جدی است وساعتی با او از هردری صحبت کردم که شکر خدا از این فضا خارج شد؛ حال روحی او را نه بخاطر پول بلکه بخاطر حس بد سادگی و...خودش ؛ درک میکنم ولی بهرحال چه باید کرد؟ انسان از همین تجارب تلخ کمی آبدیده میشود- صبری تماس وباز شایعه دیگری برای تغییر مدیریتشان گفت که گفتم احتمالا باز کذب است- بامادر وخواهر فروشگاهی رفتیم وبرای پرستار با معرفت پدرم کادویی خرید وخودم هم خریدم- خسرو تماس واحوال پرسی کرد وظاهرا هنوز هم رضایت شاکی خودش را جلب نکرده؛ به امان خدا رها کرده- فریده تماس وشوهرش که شب برمیگردد خداحافظی کرد؛ برایش سفرخوشی آرزو کردم؛ امسال او را ندیدم وظاهرا کربلا ونجف بوده ونزد دوستان وخانواده هم-دکتر سعید هم تماس واحوال پرسی کرد و سروش هم از مرخص شدن مادر دامادشان گفت- به امینی هم برای پیگیری پرونده های پدرم مجددا یادآوری کردم که بنا شد دنبال کند این هفته- کمی از رفتارهای اطرافیانم وباری به هرجهت ها ونظم نداشتن ویا عدم اطلاع به شخص م پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 12:29

به نام خدایکی از دوستان مشورتی حقوقی داشت که چندان سر از آن درنیاوردم وبه یکی از دوستان دیگر ارجاع دادم؛ بناشد همدیگر را حضوری ببینند وامیدوارم مشکلشان حل شود-طوبی وسوسی وبچه هایشان آمدند؛ آمین هم شب با اینکه رفتم دنبالش وخواب بود وبعد از بیدار شدن آمد ولی دیگر به جاهایی که میخواستم ببرم نشد ببرم ودیر شد وشکر خدا کمی بهتر است وسروش هم که برنامه داشت بیرون برود نرفت وگفت حال وحوصله ندارد ولی گویا با مادر وخواهر وبرادرم سر شب کمی بیرون وپارک رفته بودند وبنا شد اگر بشود فردا هماهنگ کنیم بیاید- دختر وخواهر اسدلو پیام وبسیار از اینکه یاد حسین بودم تشکر کردند- فردا هم سالروز درگذشت سرهنگ تبرایی است که یادش را گرامی میدارم ورحمت وبرکات خدا بر روح آن بزرگوار دلسوز باد- یک آقایی معلم با معرفی جاوید تماس ومشورتی حقوقی داشت که مدارک را هم فرستاد متاثرشدم از آنچه که خواندم واکنون اعاده دادرسی کرده وامیدوارم دلایل او مورد تایید دیوان قرار گیرد- ناهید پیام داد وبرای معافیت پزشکی پسرش مشورت کرد گفتم معافیت باید بیماری قبلی وفعلی واقعی باشد وبعد به کمیسیون مربوطه دلالت شود- فیلی قیمت لنز را فرستاد که بنظرم مناسب بود وبعد خودشان تصویری تماس واحوال پرسی کردند ولی از این شاخه وآن شاخه پریدن وبعد که به بن بست میرسند یاد من می افتند ناراحتم ومطالب خود را هم نصفه ونیمه میگویند ومن چندان توجهی نمی کنم وفقط نظاره گرم والبته مادر بیشتر والی بهتر ودر حال تحصیل خودش هست- حاذقی سندی از پایان کار فرستاد وبسیار تشکر کردم از پیگیری ولطف او وبرای امینی ولطفی هم فرستادم ولطفی هم اطلاع داد دیروز رسیده وبسیار خسته بود که حق دارد وعصر هم حسین مشورتی برای سرمایه گذاری اش داشت که من چندان نمیتوانستم پاسخ دهم وتای پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت: 1:51

به نام خداتولد ریحانه را تبریک گفتم به خواهر وپدرش؛ کادوی کوچکی هم دادم- سروش آمد وامروزهم به دو نگارخانه رفت اما در برگشت به من اطلاع نداد ومن هم در حوالی او بودم که اطلاع داد برگشته خانه! وآمین هم که دکتر رفته بود ومعمولا مادرش به من اطلاع میداد ومنتظر بودم که اطلاع دهد خبر دهند و در مسیر اورا بیاورند که اطلاع ندادند وهمین ها موجب عصبانیتم شد؛ ظاهرا اطلاع ندادن حتی با یک پیام کوتاه مشکل عام است- یکی از دوستان که مدتها پیش اورا در رستورانی اتفاقی دیده بودم برای کار جدید تولیدی خودش تماس ومشورت کرد ولی ایده هایی خام داشت ومتوجه نشدم چه کاری باید کرد؟- خواهرم برای مرکز درمانی دنبال نوبت بود که به دکتر گرایش گفتم اگر میشود مساعدت شود- مادر الی در مورد لنز مشورت کرد برای چشم که از فیلی سوال کردم قرار شد بررسی واطلاع دهد-حاج محمد هم نگران پیگیری هایش بود برای نظر کارشناسی واین درحالی است که هنوز ابلاغ نشده به او- عمران هم احوال پرسم بود- ساجدی عکسی از خودش فرستاد وبه دوستان مشترک هم فرستادم وگفتم که رفته؛ امیدوارم از استعداد علمی او بنحو شایسته بهره گرفته شود- بهزادی هم از فعالیت هایش گفت که خوشبختانه راضی بود. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 21:34

به نام خداامروز بسیار خسته و کم خوابی ایام گذشته را قدری جبران کردم وخوابیدن زیر کولر هم آن را تشدید کرد وساعتها خوابیدم-عصر یکی از دوستان پیام داد که برای کمر درد من دستگاه کوچک ماساژور دستی گرفته وبه احترام لطف او با آمین رفتم از ایشان بگیرم ولی با اینکه گفتم تا تا دقایقی دیگر میرسم حدود ۱۵ دقیقه درِ منزل ایشان منتظر شدم وزنگ هم به او زدم چند بار ولی پاسخ نداد و من هم که بسیار به این رفتارها حساسم رها کرده وبرگشتم؛ طوماری برایم نوشت و در مسیر بارهازنگ زد که جواب ندادم اجمالا اینکه شماره اش عوض شده وپیام مرا ندیده و...؛ این دومین بار از نامنظم بودن قرار های اوست؛ بعضی اصولا به این نوع رفتارها عادت دارند که در آنها نباید متوقف ماند- ملکوتی تماس واز ایجاد مشکلی برای امین گفت وتوقیف ماشین که بهرحال فردا باید پیگیری کند؛ متاثر شدم از این امر- مادر وخواهرم وسروش منزل علی رفتند که دعوت کرده بود والبته برادر عزیزما کم لطفی کرده و یادش رفته بود ما را هم دعوت کند با اینکه مجال رفتن نداشتم که قدری سر به سر او وهمسرش گذاشتم؛ آخر شب هم دکتر سعید تماس ودر این ارتباط صحبت کرد واینکه وکیل هم گرفته تا به کار برگردد و...-خسرو تماس وبرای هزینه های گوشی اش گفت که بنا شد با تخفیف برایم بفرستد فردا ونگران پرونده اش بود-اول صبح هم سوسی ونیلوفر تاکسی گرفته وبه شهرشان رفتند؛ از کمک هایش در خانه هم تشکر کردم- عمران مشخصاتی از یک زمین برای فروش فرستاد که خیلی سر در نیاوردم ومتوجه توضیحات نشدم وبرای یکی از دوستان که متخصص این امر است فرستادم- امیری نگران وضعیت پرونده وخریدی که انجام داده بود وگفتم با یکی از وکلا مشورت کند که زنگ زده وبه او گفته بود شب زنگ بزند که ایشان هم آخر شب پیام داد که زنگ نزده؛ پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 21:34

به نام خدابا سروش برای اولین بار کاخ نیاوران رفتم؛ تاکنون فرصت دیدار نداشتم وحالی هم برای رفتن در آن؛ بنظرم یک خانه خیلی بزرگ آمد؛ جالب بود- تولد اشرفی را تبریک گفتم وکادویی فرستادم- سالروز درگذشت اسدلو هست که برای دختر وخواهرش هم پیام فرستادم کلی خوشحال که یادم بوده- حسین اطلاع داد که بالاخره چکی که به او داده بودند پاس شده وبخشی از کلاهی که سرش گذاشته بودند جبران شد وگفتم با وکیل مشورت بیشتر کند- صبری چند بار زنگ زد ونشد صحبت کنم وارتباط با سایرین - خسرو آمد با عمران وسروش برای نهار رفتیم- جعفری هم سری زدم و بخشی از بدهی را دادم- فراهانی از آمدن مامور تعزیرات برای چک قیمت هایشان گفت که جالب بود- بابایی تماس وبرای سوال عمران پرسید که بنا شد خود عمران تماس بگیرد- صباغ تماس وضمن احوال پرسی از نحوه آزمون وکالت گفت- حاج محمد و پسرش از نگرانی نظرات کارشناسی گفتند که قرار شد اعتراض کنند- امیری به شورای داوری رفته وشکایت تقدیم کرد وامیدوارم به نتیجه برسد- آمین برای انجام آزمایشات رفت که امیدوارم مشکلی نباشد- هرمزخان هم پیامکی احوال پرسی کرد که تشکر کردم- سوسی وطوبی گفتند فردا می آیند سری بزنند- ناهید از پیگیری سربازی پسرش گفت- حاذقی دنبال پایان کار شهرداری بود که بسیار تشکر کردم از توجهش وگفت میخواهد نام پسرش را آمین بگذارد تبریک گفتم- شکوهمند موضوعی را دنبال کرد که در توانم نبود اما برای زمانی انجام شد- همسر ساجدی اطلاع داد که رسیده است؛ آرزوی سلامتی وعاقبت به خیری برایش دارم- دکتر گرایش برای اواخر مرداد برای خواهرم نوبت گرفت که تشکر کردم- تاجری هم دادخواست تجدید نظر خواهی را فرستاد که درست بود- محسن ادامه پیگیری های وام را انجام داد که امیدوارم به نتیجه برسد- امید اطلاع داد با پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 21:34